نوشته شده توسط : arman

پدر:دوست دارم با دختری که من برات انتخاب می کنم.ازدواج کنی.

پسر:نه.من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم.

پدر:اما دختر مورد نظر من،دختر یک تاجر است.

پسر:آهان اگر اینطور است،قبول است.

پدر به نزد تاجر می رود و می گوید:برای دخترت شوهری سراغ دارم.

تاجر:اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند.

پدر:اما این مرد جوان قائم مقام مدیر عامل بانک جهانی است.

تاجر:اوه،که اینطور!در این صورت قبول است.

بالاخره پدر به دیدار مدیر عامل بانک جهانی می رود.

پدر:مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیر عامل سراغ دارم.

مدیر عامل:اما من به اندازه کافی معاون دارم.

پدر:اما این مرد جوان داماد یک تاجر است!

مدیر عامل:اوه،اگر اینطور است،باشد معامله به این ترتیب انجام شد.

نتیجه اخلاقی:حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیز هایی بدست آورید.اما باید روش مثبتی برگزینید.

 



:: برچسب‌ها: ازدواج خیالی-ازدواج-راه های ازدواج ,
:: بازدید از این مطلب : 1331
|
امتیاز مطلب : 175
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : جمعه 13 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد